خیلی تنهام
خیلی تنهام ...خیلی....
روزای دلگیریه...
.
.
خداجون تو نبودی خودکشی میکردم!
ممنونم که هستی خدا...
سعی براین است که بهترین مطالب دراین وبلاگ گنجانده شود
خیلی تنهام ...خیلی....
روزای دلگیریه...
.
.
خداجون تو نبودی خودکشی میکردم!
ممنونم که هستی خدا...
زین پس تنها ادامه میدهم،در زیر باران…
حتی به درخواست چتر هم جواب رد میدهم…
میخواهم تنهایی ام را به رخ این هوای دو نفره بکشم…!
باران نبار من نه چتر دارم نه یار
تنهاییام را با تو قسمت میکنم سهم کمی نیست
گستردهتر از عالم تنهایی من عالمی نیست
غم آنقدر دارم که میخواهم تمام فصلها را
بر سفرهی رنگین خود بنشانمت بنشین غمی نیست
حوای من بر من مگیر این خودستانی را که بیشک
تنهاتر از من در زمین و آسمانت آدمی نیست
آیینهام را بر دهان تک تک یاران گرفتم
تا روشنم شد در میان مردگانم همدمی نیست
همواره چون من نه فقط یک لحظه خوب من بیاندیش
لبریزی از گفتن ولی در هیچ سویت محرمی نیست
من قصد نفی بازی گل را و باران را ندارم
شاید برای من که همزاد کویرم شبنمی نیست
شاید به زخم من که می پوشم ز چشم شهر آن را
در دستهای بینهایت مهربانش مرهمی نیست
شاید و یا شاید هزاران شاید دیگر اگرچه
اینک به گوش انتظارم جز صدای مبهمی نیست
آخ دلم هیشکی کنارت نیست، سرکن با خودت
زیر و رو شو، دنیا رو زیر و زبر کن با خودت
وقتی میبینی خودت داره کلافت میکنه
ازخودت پاشو، خودت باش و سفر کن باخودت
هر زمستون پیش از این که ریشه پابندت کنه
شاخهتو بردار و تمرین تبر کن با خودت
یا بساز و دونه دونه مرگ برگاتو ببین
یا بسوز و جنگلی رو شعلهور کن با خودت
سر بچرخونی مسیر روبهروتو باختی
از پل تردید با قلبت گذر کن با خودت
تنها موندی با خودت، با دشمنت، با دوستت
آخ دلم هیشکی کنارت نیست، سرکن با خودت
هر زمستون پیش از این که ریشه پابندت کنه
شاخهتو بردار و تمرین تبر کن با خودت
یا بساز و دونه دونه مرگ برگاتو ببین
یا بسوز و جنگلی رو شعلهور کن با خودت
ترانهسرا: محمد زارعی
سـخت بـود !
فـرامـوش کـردن کـسـی کـه بــا او
هـمه چـیز و هـمـه کـس را
فـرامـــوش مـیکـردم.
كاتب سرنوشت براي هركس چيزي نوشت،نوبت ماكه رسيد قلم افتاد و ديگر هيچ ننوشت،خط تيره گذاشت و گفت:توباش اسير سرنوشت
همیشــــه دلتنگی
به خاطر نبـــــــودن شخصی نیست
گاه به علت حضور کسی در کنارت استـــــــ
که حواسش به تــــــــو نیستــــــــ
نه اينکه زانو زده باشم …
نه !!!
فقط تنهايي سنگين است…
عاشق که میشوی
مواظب خودت باش...
شبهای باقیمانده عمرت
به این سادگیها
صبح نخواهند شد.
نه آرامشت را به چشمي وابسته كن...
نه دستت را به گرماي دستي دلخوش...
چشم ها بسته ميشوندو دستها مشت ميشوند..
وتو مي ماني ويك دنيا تنهايي....